عاشقانه های یک فرمانروا |
مکر کردم ,نقشه چیدم در میان دوستان تا تو را یک بار دیدم در میان دوستان
خواستم رسوا کنم جمع رقیبان را ولى دستهایم را بریدم در میان دوستان
اخم هایت سهم من شد خنده سهم دیگران من چه زجرى مى کشیدم در میان دوستان
سیب کالى بودم و در جعبه اى پنهان شدم زیر بار غم رسیدم در میان دوستان
طعنه ها و حرفهایت را به گوش من رساند ?ن سخن چینى که چیدم در میان دوستان
شمع جمعى بودى و ?رام نزدیکت شدم هرچه گفتى را شنیدم در میان دوستان
حرفهایى داشتم در سینه اما,با سکوت ?برویت را خریدم در میان دوستان
مرتضى جهانگیرى ( از مجموعه ى در دست انتشار) [ جمعه 93/11/3 ] [ 2:8 صبح ] [ مرتضی جهانگیری اکبری ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |